ای حسین!
من تو را ندیدهام
و گفتهاند که آزادهای
می دانم که چنین است
زیرا که برای هدفت....
جان خویش را فدا کردی!
و نیک میدانم ...
یزید هم خود را حق میدانست...
امیرالمومنین!
....
او خواست که ولایتش را بپذیری.
و تو گفتی هیهات مناالذله!
در کوفه وعده گذاشتند و......
میخواستی وعدهات را وفا کنی.
اما یزید با تبلیغاتی یکسویه،
فکر مردم را بسوی خویش جلب کرد.
و تو همچنان بر وعدهات ماندی.
خواستی حق را به مردم بیان نمائی، اما....
سربازان یزید جلوت را گرفتند؛
تا که برگردی!
میدانم که میخواستی کوفیان را بیدار نمائی؛
ای حسین!
و اکنون نیز یزیدی بر کشور من حاکم است.
خامنهای
...
و کوفیانش خود را ذوب شدگان در ولایت میدانند؛
درست مانند کوفیان.
ایران من را ویرانه کردند؛
درست مانند وطن اسلامی زمان تو.
و مسلم را کشتهاند،
درست مانند پسر عموی تو.
جسدش را خوردهاند؛
درست مانند جسد پسر عموی تو.
و کروبیان علمداران این حرکتند؛
درست مانند ابالفضل تو.
و نداها، سهرابها را کشتهاند؛
درست مانند فرزندان پس عموی تو.
و اکنون قصد کشتن حسین و ابالفضل زمان را دارند؛
درست مانند صحرای کربلا، زمان تو.
ولی نیک می دانم؛
که ارتکاب حماقت برابر است با نابودی ولایتشان،
درست مانند پس از تو.
برای پیشرفت سختافزاری کشور، باید از نرمافزار شروع نمود.
بايگانی وبلاگ
۱۳۸۸ دی ۸, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر